صبر کن سهراب گفته بودی قایقی خواهم ساخت. قایقت جادارد؟
آری تو راست میگویی آسمان مال من است.
پنجره فکر هواعشق زمین مال من است. اما سهراب تو قضاوت کن!!! بردل سنگ زمین جای من است؟
من نمیدانمکه چرا این مردم دانهای دلشان پیدا نیست... کجایی سهراب؟آب را گل کردندچشمهارا بستند و چه با دل کردند. وای سهراب کجایی "آخر؟ زخمها بر دل عاشق کردندخون بر چشمان شقایق کردند... تو کجایی سهراب؟که در این زندگی عشق را دار زدندهمه جا سایه دیوار زدند. کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالیست! دلخوش نایاب است!دل خوش سیری چند؟!
صبر کن سهراب... قایقت جادارد؟